
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)
با تشکر از binaha جون بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای کلیه ی گوشی های موبایل (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
قسمتی از متن رمان :
صدای داد و بیدادش پرده ی گوشم رو لرزوند. باورم نمیشد خودش باشه! اینی که با صورت برافروخته و ابروهای گره کرده زل زده به صورتم و فریاد میزنه، همون آدم به شدت خونسرد و آروم گذشته باشه ... همون آدمی که تو بدترین شرایط، حتی وقتی که یه کلام روی حرفش وایساده بود، آرامش تو رفتارش موج میزد.
بهم خوردن لباش رو میدیدم ... حرکت انگشتاش رو بین موهاش ... کلماتی که تند تند از دهنش خارج میشدن و ... حلقه ی اشکی که بیشتر از حلقه ی تو انگشتاش میدرخشید. همه رو میدیدم تو یه سکوت و بهت پررنگ غرق بودم ...
بغض پررنگی تو گلوم خونه کرده بود.یه بغض به پررنگی اینهمه سال رنج ... رنجایی که بلاخره، تو قالب کلمات، داشتن از وجودش فوران میکردن ...
دستش به طرف کتش رفت..از روی مبل چنگش زد ...
ذهنم داشت به کار می افتاد ... .نمیخواستم گذشته تکرار شه ... بس بود هرچی کشیده بودم ... با خفه ترین صدای ممکن اسمش رو به زبون آوردم ... بعید میدونستم بشنوه ... ولی شنید ... برگشت و خیره شد به صورتم ... به صورتی که مطمئنا از رد سیلیش سرخ بود ...
گذاشتم این بغض لعنتی سر باز کنه ... گذاشتم همه ی حرفام برای تبرئه کردنم اشک بشن و لیز بخورن رو گونه هام! گذاشتم جلوش بشکنم ... گذاشتم ببینه ضعفم رو ... بازم من بودم که جلوش شکستم ...
-من ...
قبل از اینکه بتونم حرفی بزنم، پوزخند زد ... سیب گلوش لرزید ... میدونستم بغض داره، اما پوزخند زد ... هنوز چشماش از اشک میدرخشیدن ... -تو چی؟
یه قدم بهم نزدیک شد ...
یه قدم عقب رفتم ...
یه قدم دیگه برداشت و با خشونت موهام رو چنگ زد ...
بی توجه به اشکایی که صورتم رو میشستن، سرم رو بالا کشید ... سرش رو پایین آورد ...
گوشم رو گرفت جلوی دهنش ... نزدیک نزدیک ... صدای عصبی نفساش، مو به تنم سیخ میکرد ... با عجز نالیدم ...
موهامو بیشتر کشید ... سرش رو نزدیک تر آورد ... از بین فک قفل شده اش غرید-دیگی که برای من نجوشه، میخوام سر سگ توش بجوشه!
اینو گفت و موهام رو ول کرد و به طرف تخت هولم داد ... قبل از اینکه بتونم از دردی که تو وجودم پیچید، ناله بکنم در اتاق بهم خورد و رفت ...
من موندم و یه وجود پر زخم و سر پر حرف و قلب پر درد ...
من موندم یه عالم حماقت که داشتن بهم دهن کجی میکردن!
بهم خوردن لباش رو میدیدم ... حرکت انگشتاش رو بین موهاش ... کلماتی که تند تند از دهنش خارج میشدن و ... حلقه ی اشکی که بیشتر از حلقه ی تو انگشتاش میدرخشید. همه رو میدیدم تو یه سکوت و بهت پررنگ غرق بودم ...
بغض پررنگی تو گلوم خونه کرده بود.یه بغض به پررنگی اینهمه سال رنج ... رنجایی که بلاخره، تو قالب کلمات، داشتن از وجودش فوران میکردن ...
دستش به طرف کتش رفت..از روی مبل چنگش زد ...
ذهنم داشت به کار می افتاد ... .نمیخواستم گذشته تکرار شه ... بس بود هرچی کشیده بودم ... با خفه ترین صدای ممکن اسمش رو به زبون آوردم ... بعید میدونستم بشنوه ... ولی شنید ... برگشت و خیره شد به صورتم ... به صورتی که مطمئنا از رد سیلیش سرخ بود ...
گذاشتم این بغض لعنتی سر باز کنه ... گذاشتم همه ی حرفام برای تبرئه کردنم اشک بشن و لیز بخورن رو گونه هام! گذاشتم جلوش بشکنم ... گذاشتم ببینه ضعفم رو ... بازم من بودم که جلوش شکستم ...
-من ...
قبل از اینکه بتونم حرفی بزنم، پوزخند زد ... سیب گلوش لرزید ... میدونستم بغض داره، اما پوزخند زد ... هنوز چشماش از اشک میدرخشیدن ... -تو چی؟
یه قدم بهم نزدیک شد ...
یه قدم عقب رفتم ...
یه قدم دیگه برداشت و با خشونت موهام رو چنگ زد ...
بی توجه به اشکایی که صورتم رو میشستن، سرم رو بالا کشید ... سرش رو پایین آورد ...
گوشم رو گرفت جلوی دهنش ... نزدیک نزدیک ... صدای عصبی نفساش، مو به تنم سیخ میکرد ... با عجز نالیدم ...
موهامو بیشتر کشید ... سرش رو نزدیک تر آورد ... از بین فک قفل شده اش غرید-دیگی که برای من نجوشه، میخوام سر سگ توش بجوشه!
اینو گفت و موهام رو ول کرد و به طرف تخت هولم داد ... قبل از اینکه بتونم از دردی که تو وجودم پیچید، ناله بکنم در اتاق بهم خورد و رفت ...
من موندم و یه وجود پر زخم و سر پر حرف و قلب پر درد ...
من موندم یه عالم حماقت که داشتن بهم دهن کجی میکردن!
منبع:98ia