
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)
با تشکر از سروش.م جون بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای کلیه ی گوشی های موبایل (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
قسمتی از متن رمان :
همه چیز آماده و مهیا است. برای تهیه ی یک گزارش هیجان انگیز. هوای خنک و دلنشین. محله ی قدیمی با منظره ای زیبا از دیوار های نیمه کاهگلی و آجری. سوت و کور و بدون سر و صدا. واقعا لذت بخشه. من به همراه همکارم برای تهیه ی فیلم مستند، پا به یکی از عجیب ترین و مرموز ترین مکان هایی که، شایعه و حرف و حدیث های زیادی ازش شنیده شده گذاشتیم.
همکارم مسئول شرح گزارشه. من هم فیلمبردار هستم. البته تقریبا همه کاره. نگین هوشیارانه و با تمام دقت وسایل و هر چیزی که لازم داره رو آماده می کنه. شوق و انرژی زیادی داره. دو سال از من کوچک تره. مدت زیادی نیست که وارد این کار شده.تقریبا هفت ماه هست که با هم کار می کنیم. دانشجوی خبرنگاریه. توی درسش ماهره و همین طور علاقه زیادی به کارش داره. علاوه بر اون ...، لبخند زیبایی داره که چهره اش رو زیبا و دلربانه تر می کنه ....
با بشکن نگین، از احساسات درونیم و خیره به کار های او بیرون میام. دستش رو جلوم تکان داد و با خنده گفت:
کجایی؟
حواسم رو سر جا آوردم. بدون این که به روی خود بیارم، سرفه ای کردم و با صدای صاف جوابش دادم:
عه ... همین جا ....
با نگاه منظور داری به چشمام خیره شد. لبخندی زد و چیزی نگفت. در ون رو باز کرد و گفت:
خیلی خب ... زود تر شروع کنیم که تحمل ندارم.
شوق و ذوقش هر لحظه بیشتر می شد، ولی ته دل من کمی آشوب بود. نمی دونم چرا ... ولی حس عجیبی داشتم. ما سر کوچه پارک کرده بودیم. هنوز هم خلوت بود. نگاهی به سر تا ته کوچه انداختم و با کمی تردید گفتم:
آخ ... ه تو ... مطمئنی؟
با نیشخند و تمسخر به چشمام نگاه کرد و گفت:
چیه .... نکنه ترسیدی؟ ... آره؟