قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)
با تشکر از samira16 جون عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای کلیه ی گوشی های موبایل (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
قسمتی از متن این رمان :
شاید باورت نشه خسته و کوفته از دانشگاه برگشته بودم مامان طبق معمول تو آشپزخانه بود
-سلام مامانی.-سلام.
رفتم طرف قابلمه و درش و برداشتم.
-عجب بویی راه انداختی بدجور گشنمه
-تا تو بری لباس عوض کنی وبیای بابات اینام اومدن
بی سر وصدا رفتم طرف اتاقموو لباسمو عوض کردمویه آبی به دست وصورتم زدم وبرگشتم آشپزخونه یخچال و باز کردم و میوه برداشتم
-مامان چه خبرها؟
نمیدونم چرا ولی هیچ وقت نتونستم برا چند دقیقه هم که شده ساکت بشینم همیشه این شگردم بود که بپرسم مامن چه خبرها؟ اونم بگه خبر خاصی نیست دنبال اتفاق خاصی هستی؟ وبهد من شروع کنم اتفاقاتی رو که برام افتاده رو تعریف کنم اما این دفعه همهچیز طبق روال پیش نرفت
ماما ن برگشت گفت: امروز صبح لیلا خانم زنگ زده بود
-کدوم لیلا خانم؟
-دختر عمه ی بابات
-آهان خوب چکار داشت؟
مامن لبخندی زد وگفت: وقت میخواست برا امر خیر
با تعجب پرسیدم: امر خیر چه امر خیری؟
-یعنی چی چه امر خیری؟ خوب معلومه برا خواستگاری؟
-خواستگاری؟
-تو امروز یه چیزیت هست هاچیه من هر چی میگم عین طوطی تکرار میکنی؟
-خوب واسه اینکه از حرف هاتون هیچی حالیم نیست
-یعنی چی هیچی حالیم نیست میگم لیلا خانم زنگ زدهبود وقت میخواست واسه خواستگاری
-اخه چه خواستگاری ای؟ از کی؟ برا کی؟
مامنم نزدیکتر اومدودستشو گذاشت رو پیشونیم
-میشه بپرسم داری چکار میکنی؟