تعرفه تبلیغات کانال سایت در آپارات تالار گفتمان سایت
رمان عشق دردسر ساز رمان عشق دردسر ساز

 

 

رمان : ">..  دانلود برای موبایل

 دانلود برای کامپیوتر

قسمتی از متن رمان:
پشت پنجره نشسته بود، دستاشو گذاشته بود زیر سرشو به خونه روبه رویی نگاه میکرد، به اتاق یه پسری که دو سه سالی میشد که دوسش داشت ... با اشتیاق به اون پسر که داشت درس میخوند نگاه میکرد، اون پسر که متوجه نگاهای اون شده بود کلافه از جاش بلند شدو رفت دم پنجره وبلند گفت: آهای .. سارا. سارا جاخوردو صاف نشست ...
پسر ادامه داد: خسته نشدی اینقدر منو نگاه کردی؟ مگه توهم مثل من کنکور نداری؟بشین درستو بخون. اینو گفتو پنجره رو بستو پرده رو کشید ..
سارا لب برچیدو پشت به پنجره نشست ... به پسره فکر کرد..به داهی..به اسم عجیبو غریبی که داره.
داهی ... به معنی باهوشو زیرک ... داشت فکر میکرد که چقدر اسمش برازندشه ... .میدونست داهی هم برای سراسری و هم آزاد شرکت میکنه و قطعا سراسری قبول میشه، غصه اش گرفته بود که دیگه نمیتونست همیشه داهی رو ببینه، میدونست اونقدر خنگه که نمیتونه سراسری قبول بشه ..
چشماش پراز اشک شد ... نفس عمیقی کشیدو ازجاش بلند شد.
شب که شد، اومد دم خونه تا کمی قدم بزنه، داهی هم برای آوردن آشغالا اومده بود، سارارو دیدوگفت: میدونستم، میدونستم درس خون نیستی، اومدی بازیگوشی؟
سارا نفس عمیقی کشیدو سعی کرد به خودش مسلط بشه وگفت: نه، ناراحتم، این تابستون تموم بشه میریم دانشگاه ومن دیگه نمیتونم تورو ببینم، دلم برای کل کل کردن باتو تنگ میشه، وقتی تو بری سراسریو من آزاد تو دیگه نیستی تا تو درس کمکم کنیو منم هی بهت آویزون بشم.
این دختر دراوج سادگی وچه راحت حرفهای دلش رو به زبون میاورد.
داهی بی توجه به این سادگی گفت: اصلا تو دختر خنگ از کجا مطمئنی آزاد قبول میشی؟ چه اعتماد به نفسی.
سارا اخم کردوگفت: آهای داهی ... اینقدر منو مسخره نکن، قبول میشم، مطمئن باش..بهت ثابت میکنم.
داهی پوزخندی زدوگفت: خواهیم دید. داهی اینو گفتو رفت، سارا که به رفتنش خیره شده بود آهی کشیدو رفت توی خونه.
با خودش گفت: داهی حتی با لباسای خونه هم جذابه ... با اون موهاش ... چشمای درشتش، نگاه نافذش.

کانال سایت در تلگرام اپلیکیشن اندروید سایت صفحه سایت در اینستاگرام