
رمان: ">دانلود شب های تنهایی
-صفحه ی اول این رمان:
-ساعت حدودا هشت و بیست دقیقه بامداد را نشان میداد و دقیقا بیست دقیقه از زمان آغاز اولین کلاس می گذشت.!
- تاخیر در روز اول مهر و در اولین ترم تحصیلی برای او که همیشه و در همه کارجدی و کوشا بود نمی توانست سر فصل خوبی باشد.!
-شروع به دویدن در سالن طویل کرد و در همان حین چشم به شماره ی کلاس ها داشت تا کلاس مورد نظرش را پیدا کند.!
-ناگهان به خاطر سرعت زیادی که داشت با پسری برخورد کرد و این تصادف همراه شد با جیغ کوتاه دختر و باز شدن در سامسونت پسر.!
-همه ی وسایل کیف به بیرون ریخته شده: یک عینک آفتابی، یک شیشه ادکلن، یک کراوات، یک برس مو، دو کتاب، چند برگ جزوه ی درسی به اضافه ی یک دسته کلید و یک کیف پول..!
-دختر با شرمساری شروع به جمع کردن وسایل پسر کرد و گفت: