
-دکه های روزنامه فروشی مملو از دختر و پسرانی مضطرب بود!!،
-که در انتظار نتایج آزمون کنکور لحظه شماری می کردند..
-با امدن ماشین حامل روزنامه ها غوغایی وصف ناپذیر برپا شد .!
-با پخش شدن روزنامه ها اکثر جمعیت ان تکه تکه در اطراف پراکنده شدند
-و صحنه جالبی پدیدار شد روزنامه روی زمین یا روی کاپوت ماشین ها روی دستها -ورق زده می شد بدون این که سروصدایی برپا شود
-روزی که سانتین هم مثل دیگران در انتظار دیدن نتایج بود
-هیچتصورش را نمی کرد که رشته مورد علاقه اش را در شهری مثل تهران قبول شود
-با خوشحالی همراه تشویش به طرف خانه راهی شد و
-در حالی که نگران عکس العمل پدر و مادرش در برابر شنیدن این خبر بود
-زیرا می دانست که عکس العمل والدینش در برابر این موضوع زیاد خوشایند نخواهد بود
-با گفتن خبر قبولی پدرش بدون این که اجازه دهد سانتین حرفی بزند گفت
زندگی در تهران برای یک دختر تنها سخته