
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
گزیده ای از محتوای رمان :
-از ماشین پیاده شد و در را با تمام قدرتش به هم کوبید، زیر شر شر باران درست لبه ی پرتگاه ایستاد.!
-کوبش نا منظم قلبم را درست جایی نزدیک به حلقم احساس می کردم.!
-دست لرزانم دستگیره ی در را فشرد، پیاده شدم.!!
-باران بی امان سر تا پایم را شست.!
-پشت سرش ایستادم، پشت سر کوهی از صلابت و غرور، پشت سر کسی که با تمام تنفر ...!؟
-هنوز دلم برای او ضعف می رفت.!
-یک آتشفشان آماده ی فوران بود، عضلات فکش منقبض می شد و با انگشتان بلند و کشیده، بازویش را می فشرد.!
-این یعنی آماده ی حمله!!
-می ترسیدم، از عصبانیت این تندیس زیبا می ترسیدم!؟
-هنوز دلیل این دزدیده شدن بی رحمانه را نمی دانستم، می خواست توضیح بدهد؟!
-اصلا چیزی برای توضیح دادن وجود داشت؟!
-بالاخره طلسم سکوت را با صدای گرفته اش شکست.
-آره درسته! هر چی که راجع به من شنیدی درسته!؟
-نه خدایا نه! کاش خواب باشم ... خدایا بیدارم کن ... خدایا خواهش می کنم نگذار ادامه دهد،
-اجازه نده همین کور سوی امید هم نابود شود.!