تعرفه تبلیغات کانال سایت در آپارات تالار گفتمان سایت
دانلود رایگان رمان جدید باور ندارم از فاطمه.ح دانلود رایگان رمان جدید باور ندارم از فاطمه.ح

 

 با سپاس از فاطمه.ح عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

 دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

 دانلود رمان برای موبایل (نسخه پرنیان)

 دانلود رمان باور ندارم برای موبایل (نسخه کتابچه)

 دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

 دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

 قسمتی از متن رمان :

انقدر جیق زده بودم که صدام بالا نمیومد ... نمیتونستم بفهمم..درک نمی کردم!
چند ساعت بود که گوشه ی باغ، روی زمین نشسته بودم. نمی دونستم..چی شده بود؟ اینم نمی دونستم..فقط می دونستم یه اتفاق غیر قابل جبران پیش اومده..یه اتفاق که پدرمو ازم گرفته بود! کسی نشست کنارم ... سرمودرآغوش کشید ... صداش بغض داشت:
-می دونم؛ باورش سخته..خود من هم همین چند ساعته شکستم..پیر شدم..درد کمی نیست! ما علاوه بر پدرمون، بهترین دوستمونو از دست دادیم ...
مکثی کرد ... می دونستم که دلش اشوبه..که داغونه ..
ادامه داد:
-قربونت برم ابجی..می خوای گریه کنی، گریه کن ولی هیچ وقت توی خودت نریز!
-داداش شهروز؟
-جانم؟
سکوت کردم ... سوالم یادم رفت..شهروز همیشه حس خوبی بهم منتقل می کرد ... همیشه با مهربونیاش؛ حس داشتن یه پناه قرص ومحکمو بهم القا می کرد ...
هنوزم باور نمی کردم ومی ترسیدم..می ترسیدم از صحت اون خبر!
گاهی ناباوری ارامش میاره وگاهی اضطراب وغم ... توی اون لحظات اضطراب داشتم باچاشنی آرامش..دوحس متضاد درکنارهم!
از جا بلند شدم وبه سمت ساختمون رفتم..دوست داشتم کنار شاپرک باشم..کنار کسی که به اندازه ی خودم به بابا نزدیک بود ...
دراتاقش ایستادم وتقه ای به در زدم:
-شاپرک ...
به ثانیه نکشید که دروباز کرد وخودشو انداخت توی بغلم؛ گریه کرد، گریه کردم ...
بین گریه هاش ناله کرد:
-خدا؟ ... بابام ... وای خدابابام ... اگه می فهمیدم این آخرین باریه که می بینمش یه دل سیر نگاش می کردم.باورم نمی شه شری، به خدا باورم نمی شه ... کاش ... کاش حداقل درست وحسابی باهاش ​​خداحافظی می کردم.

کانال سایت در تلگرام اپلیکیشن اندروید سایت صفحه سایت در اینستاگرام