خلاصه داستان شام مهتاب:
سالها پیش، وقتی هنوز چشم به دنیا باز نکرده بودم حوادثی رخ داد که تاثیرش را مستقیم روی زندگی من و تو گذاشت.
شاید هیچ کس تصورش را هم نمی کرد یک عشق آتشین در گذشته باعث یک عشق آتشین دیگر در آینده شود.
اما به خاطر زهری که گذشتگان از عشق چشیدند عشق ما نیز باید طعم زهر به خودش بگیرد.
باید تقاص پس بدهیم، هم من هم تو، تقاص گناهی که نکردیم…
چکیده ای از رمان شام مهتاب:
با سر و صدایی که از بیرون میومد به زور چشمام رو باز کردم.
آفتاب از پنجره های بلند و سلطنتی اتاقم روی فرش های ابریشمی پهن شده بود.
از تخت خواب بزرگ یک نفر و نیمه ام، پایین اومدم.
و حریری رو که مثل پرده از بالای تخت آویزون شده بود و دور تا دور تختم رو می گرفت مرتب کردم.
با دیدن تابلوی قشنگم که به دیوار بالای تخت بود لبخندی زدم و سلام نظامی دادم.
کار هر روزم بود.
قبل از خواب به تابلوم شب بخیر می گفتم و صبح ها بهش سلام می کردم.
دمپایی راحتیمو پا کردم و شنل نازکی روی لباس خوابم پوشیدم.
چون اصلاً حال لباس عوض کردن نداشتم.
جلوی آینه وایسادم و به خودم خیره شدم.
طبق روال بقیه روزا غر زدم: بازم یه روز دیگه.
دوباره باید ول شم توی خونه. حالم از تابستون به هم می خوره. کی تموم می شه؟
یه مسافرتم نمی ریم دلمون باز بشه.
خدایا یه کاری کن امروز حوصله ام سرنره. یا بزن پس کله سپیده پاشه بیاد اینجا که من از تنهایی در بیام.
یه کار بهترم…
شام مهتاب را با همین نام پریسا حقوقی و زهرا ناظمی زاده و مرضیه صدیقی برای مثال با مضمون دیگر اما اسم مشابه تایپ کرده اند که در اینده نزدیک لینک دانلود این کتاب ها رو هم در اختیارتان میگذاریم